خاطره یک روستایی از دکتر اسفندیار یگانگی

         

زنده یاد دکتر اسفندیار یگانگی از جمله کسانی است که از هر زاویه‌ای به زندگی فردی و اجتماعی او نگاه کنیم، آن را پربار، سودمند و پندآموز می‌یابیم.

یگانگی را پدر آبیاری نوین در ایران می‌دانند. چون او کسی بود که با بهره‌گیری از روش‌های نوین کندن چاه توانست هزاران هکتار از زمین‌های تشنه را در سراسر ایران سیراب سازد و به آبادانی میهن خویش یاری رساند.

وی در شمار دهشمندان زرتشتی نیز هست و یکی از ویژگی‌هایش در این زمینه آن است که هنگام یاری دادن و کمک، به دین و باور افراد توجه نمی‌کرد و هم‌میهنان مسلمان نیز از دهش‌های وی بهره‌مند شده‌اند. آنچه در پی‌می‌آید، خاطره‌ای است که یکی از روستاییان منطقه شهریار در استان تهران از روانشاد دکتر اسفندیار یگانگی حکایت کرده و در سال 1352 در ماهنامه هوخت به چاپ رسیده است. این روستایی که مردی سالخورده بوده و «قنبر شفیع‌آبادی» از روستای «رویین» در دشت شهریار بوده‌است، چنین روایت می‌کند:

حدود 25-20سال پيش، روستای رویین و کوهنز با 300 خانواده یکی از سرسبزترین و حاصلخیزترین مناطق دشت شهریار محسوب می‌شد، ولی به علت خشکسالی‌های متمادی و کم آبی تدریجاً باغ‌ها خشک و سبزه زارها لم یزرع و خانه‌ها متروکه شد و نصف اهالی جبرا به مناطق دور و نزدیک دیگر کوچ کردند.

سالی چند از این قهر طبیعت و ماجرای دردناک خشکسالی گذشت. من که باغدار و نهال‌کار عمده این منطقه بودم و نمی‌خواستم تسلیم جبر طبیعت بشوم با کمک کدخدا و راهنمایی بخشدار وقت شهریار پیشقدم شدم و در روستای رویین از هر خانواده‌ای یک هزار ریال و جمعاً یکصد و پنجاه هزار ریال جمع‌آوری کردم و با امید به اینکه با این وجه بتوان چاهی در محل حفر کرد و از آب آن استفاده نمود با اختیار کامل از اهالی ده به شهر رو آوردم. در خیابان سعدی به شرکتی که تخصص کندن چاه‌های عمیق را داشت مراجعه کردم، ولی به علت کمی وجه توافق نشد و کندن چاه به بعد موکول شد.

در مراجعه دوم با وجه بیشتری به شرکتی دیگر پیشنهاد کندن چاه را دادم که این بار نیز آن شرکت دست رد به سینه من و اهالی تشنه محل گذاشت و کم مانده بود که من نیز مایوس و سرگردان و ورشکست شوم.

از آنجایی که خداوند مهربان نخواست این محل مدفون شود و انسان‌های بیشماری آواره و سرگردان بشوند، در سومین مرحله گذرم به دفتر دکتر اسفندیار یگانگی افتاد.

جریان را به دکتر یگانگی بازگو کردم. دکتر از شنیدن آن بسی غمگین شد و گفت چرا اول بار و چرا چند سال قبل به من مراجعه نکردی؟ همین الان هم دیر نشده بروید و به اهالی بگویید تا 48 ساعت دیگر دستگاه در محل حاضر و چاه کنده خواهد شد و آب محل تامین می‌شود.

من که خواستم بگویم اگر چاه به آب نرسید چه باید کرد حرف مرا قطع کرد و گفت در آن حدود آنقدر چاه می‌زنیم تا آب محل شما را تامین کنم و باز من که خواستم راجع به وجه پرداختی صحبتی کنم و به اصطلاح قیمت کندن و تحویل آب را قطعی سازم ( غافل از این که با حاتمی طرف هستم ) باز حرف مرا قطع کرد ولی با خوشرویی و خیلی جدی گفت بروید با این وجه مدرسه‌ای بسازید تا فرزندان این آب و خاک باسواد شوند و اینک به پرتو برکت دکتر اسفندیار یگانگی حدود 10 سال است چاهی ژرف شبانه روز آب می‌دهد و باغ‌ها سرسبز، زمین‌ها حاصلخیز و پرثمر و فرزندان ما اکثراً باسواد هستند.

دکتر اسفندیار یگانگی وجه ما را قبول نفرمود و ما تاکنون نتوانستیم تلافی او را بکنیم. به زعم خود بر لوحه‌ای آهنین در سردرگاه این ژرف چاه چنین نوشته‌ایم:

«سپاس به شت دکتر اسفندیار یگانگی فرزند خلف و پاک سرشت ایران و

زاده زرتشت بزرگ که به داد و دهش او این ژرف چاه آب کنده شد و اهالی این محل را از تشنگی نجات داد و زمین‌های خشک و بی‌حاصل

ما را سرسبز و حاصلخیز و با ثمر نمود و وجه تقدیمی ما را با بزرگواری به خود اهالی بخشید و به فرموده او ما با آن وجه دبستان روستا را بنا نهادیم.»