زنان چشـــم و چــراغ روزگـــارند ز نيكـــــويي، بهيـــــن آمــوزگـــارند
به هستــي بنگــري از راه بينش بدانــــي قـــدر زن، در آفـــرينــــش
اهورا، داده او را بـــــس نكـــويي ز فر و دانـــش و پاكــيزه خويـــــي
سپنتهآرمييتي است و پاكاست فــروزان فرهــي بس تابنـاك است
رســـا، مانند خـــرداد دل افـــروز بــه هر كار سترگـي هـست پيروز
هميشه جاودان همـچون امرداد چنين باشد مر او را ســـاز و بنيـاد
تمامي تاروپودش مهرباني است وجودش مايه اي از زندگاني است
بود زن ، نقش پر معناي هستي به آن باشــد كه مــادر را پرستـي
خــداوند دل و جان و روان است همو سازندهي تـوش و توان است
ز مــادر نيك تر برگــو كه باشــد؟ وگر باشد به گـيتي، از چه باشد؟
هماره مهـر مـادر هست جــاويد بـــه از مادر، كـــسي در دهــر نايد
به ســان شير، گـــاه زندگــاني چــو خورشيد است گـاه مهـرباني
سراسر ابر مهــر و مهربار است به ســـــان بامدادان بهــــــار است
صداي دلنشينش پرطنين است گهي شاداندلوگاهي غميناست
غم و شاديش باشـد بــهر فرزند كـه فرزند است او را جــان و دلبند
مقــــام مـــادر انـدر گـــفته نايــد كــه توصيفش به از آن مينشــايـد
كه باشــد پيشـوند نام ميهـــــن گــرامي همــچو مادر، مــام ميهـن
سروده: مهينبانو تركمان اسدي
منبع: دوهفتهنامه امرداد شماره 155