حق ويزيت پزشكان در ايران باستان

پزشكي در تمام دوران تاريخ زندگي بشر، با او همراه بوده است؛ همچنان كه درد و رنج جزيي از زندگي بشر است. پس او همواره به دنبال راه علاج گشته و مي‌گردد. در دوران ساساني، دوران جديدي در تاريخ طب ايران پديدار شد كه در اين نوشته به برخي از باورها و عادات پزشكان آن زمان اشاره شده است.

پزشكان در ايران عصرساساني، طبقه برگزيده و فرهيخته‌اي به شمار مي‌آمدند. اگر پزشكي از عيادت بيمار، حتي در نيمه شب سرباز مي‌زد و به استراحت مي‌پرداخت يا در عيادت از بيماران كاهلي نشان مي‌داد، اورا جنايتكار مي‌دانستند( ايران در زمان ساسانيان ، كريستين سن، ص٤٤١ ). پزشكان در ازاي طبابت ، حق ويزيت دريافت مي‌كردند كه نسبت به امروز، متفاوت بود( تمدن ساساني، علي‌سامي،جلداول‌-ص١١٢)

يعني كالا و جنس به جاي حق ويزيت به آنان پيشكش مي‌شده است.

بيماران به پزشك، غلات، لباس زيبا و اسب تندرو تقديم مي‌كردند. رسم دادن اجناس به جاي حق ويزيت و درمان حتي تا پنجاه سال پيش نيز در ايران متداول بود. روستاييان براي پزشك مرغ، خروس،بوقلمون، بره،گوسفند، دبه روغن و خيك گوشت قرمه شده به ارمغان مي‌بردند.

 در دوران ناصرالدينشاه، دكتر فووريه، چشم پزشك مخصوص دربار كه بيماري‌هاي عمومي‌شاه و بزرگان اهل حرمسرا را نيز درمان مي‌كرد، از قباله خانه، اسب راهوار و انواع خوراكي ها و خشكبار و مربا كه رجال براي او به عنوان حق درمان مي‌بردند يا خانم‌هاي شاه برايش مي‌فرستادند، در كتاب خاطرات خود ياد مي‌كند. پزشكان پول نقد را بر دريافت هدايا ترجيح مي‌دادند و قواعدي درباره حق ويزيت، وضع شده بود كه رييس يا بزرگ خانه بايد به پزشك معالج مي‌پرداخت. درمان تمام بدن با درمان بخشي از بدن، حق درمان متفاوتي داشت.

برخي قواعد معالجه نيز از اين قرار بوده است:

طبيب بايد امتحانات لازم را مي‌داد و حداقل يكي از كافران را مي‌بايستي معالجه كرده باشد. اگر كافريا زنداني كه براي آزمايش به او سپرده بودند، مي‌مرد، صدور اجازه طبابت پزشك به تعويق مي‌افتاد. بهترين پزشك كسي بود كه اين شغل را محض رضايت خداوند پذيرفته باشد. سپس آنكه هم به مال تعلق خاطر داشت و هم به ثواب. البته بايد دلبستگي او به مال كمتر از علاقه‌اش به ثواب باشد. پزشكي كه فقط به پول مي‌انديشيد مقامي‌پايين‌تر داشت(كريستين سن، همان كتاب به نقل از دينكرد).

پزشك مكلف بود بيمار را در نهايت پاكي، احتياط و تدبير معالجه كند. پزشك پس از تحصيلات لازم، يك شهادت‌نامه و اجازه كار دريافت مي‌داشت.

پزشك ايراني در هر حال بر پزشكان خارجي كه در مداين و ساير شهرها فراوان يافت مي‌شدند،رجحان داشت اما اگر كسي طبيب ايراني را در دسترس نداشت، مجاز بود به طبيب بيگانه مراجعه كند. هر چند از نظر كتاب دينكرد، اين كارگناه بود                       ( كريستين‌سن، ايران در زمان ساسانيان،ص٤٤١).

روشي در ايران باستان متداول بود كه بعضي از زندانيان محكوم به اعدام را آني نمي‌كشتند. بلكه براي استفاده پزشكي و معاينه و آزمايش روي آنها زنده نگاه مي‌داشتند كه اين شيوه در عصربطلميوس در مصر نيز متداول بوده است.

آتش شفا بخش

بقراط ( هيپوكرات)، طبيب يوناني همزمان عصر هخامنشيان كه دعوت شاهنشاه وقت ايران رابراي سفر به ايران رد كرد، معتقد بود بيماري كه به وسيله دارو، درمان نمي‌شود، بايد به وسيله آهن (كارد) درمان شود. آنچه به وسيله آهن شفا نمي‌يابد، بايد با آتش شفا داده شود و مرضي را كه از آتش برطرف نشود، درمان‌ناپذير مي‌دانست. آرتوركريستين سن به اشتباه، داغ‌رادود دادن عضو بيمار با بعضي از گياهان معطرمي‌داند كه اشتباه است. داغ يعني ميله آهنين را داغ و گداخته كردن و روي زخم گذاشتن، همين‌طور فرو بردن محل زخم(مانند دست و پا) در روغن گداخته كه باعث بند آمدن خون مي‌شده است.