در بخش نخست اين مطلب ، برخي از پاسخ هاي انديشمند بزرگ بزرگمهر كه در زمان خسرو انوشيروان پادشاه ساساني ارج و جايگاه ويژه اي داشت، خوانديد و اينك بخش دوم و پاياني اين پرسش و پاسخ كه ميان پادشاه ساساني و انديشمند گرانقدر ايراني انجام شده است. پرسش ها از انوشيروان و پاسخ ها از بزرگمهر حكيم است.
گفت: هنر اندر چيست؟ گفت: در كوشش و پشتكار فراوان .
گفت: چيست كه از شمشير بران تر است؟ گفت: حق گفتن.
گفت: خرسندي چيست؟ گفت: آن است كه آن مقدار جويد كه به اندازه نياز وي بود.
گفت: از خرسندي چه سود؟ گفت: آساني تن خويش.
گفت: فرومايه ترين مردم كدام است؟ گفت: آنكه نه ستايش داند و نه نكوهش.
گفت: كيست كه صفت هاي انساني او برتر بود؟ گفت: آنكه فروتن بود و بردبار و راستگوي
گفت: سزاوارتر كسي كه بايد از او گريختن كيست؟ گفت: شخص بيدادگر و يار فريبنده.
گفت: كدام چيز است كه شايسته است انسان بدان شاد شود؟
گفت: برادر دوستدار و يار موافق.
گفت: مردم دانا را از نادان چگونه بشناسيم؟ گفت: به نيكي كردن.
گفت: چه بايد گفتن؟ گفت: آنچه كسي را نگزد.
گفت: چه چيز بايد انديشيدن ؟ گفت: آنچه اگر آشكار شود، از ملامت يا سرزنش ديگران فارغ باشد.
گفت: كدام دوست استوارتر؟ گفت: آن كه از سود و زيان از تو برنگردد.
گفت: تدبير با كه كنيم؟ گفت: با آنكه از او دانش و خرد خيزد.
گفت: از مردمان كه توانگرتر؟ گفت: آن كه قانع تر.
گفت: كدام فرزند است كه بايد به او بيشترين اميد را داشت؟
گفت: آنكه فرهنگ بيشتر آموزد و از بدناميبيشتر پرهيزد.
گفت: چرا نبايد از آموختن عار داشت؟ گفت: از بهر آنكه هر چه بياموزي سود تو بود.
گفت: پيران را آموختن سزد؟ گفت: اگر زيستن سزد، آموختن سزد.
گفت: از مردمان كيست نزد مردم محبوب تر؟ گفت: آنكه چرب زبان تر و مردم نوازتر است.
گفت: از خز نرم تر چيست؟ گفت: دوست در دل دوست از همه چيزها نرم تر.
گفت: چيست از شمشير بران تر؟ گفت: حق گفتن.
گفت: مردم از چه چيز بايد بيشتر دوري گزينند؟ گفت: از دوست نادان.
گفت: از مردمان كه فاضل تر؟ گفت: آنكه در توانگري ياري مردم كند و در درويشي مدارا.
گفت: آز چيست و نياز چيست؟ گفت: آز، نياز است و نياز و خواست بيچارگيست.
گفت: رادي چيست؟ گفت: بخشيدن مال و خواسته به كساني كه سزاوارند.
گفت: كس هست كه او را به چيزي نياز نباشد؟ گفت: هر كه بدانچه دارد، قانع باشد او را به هيچ چيز حاجت نباشد.
گفت: زندگاني كه خوشتر؟ گفت: آنكه آزادتر زيد.
گفت: آسان زيستن چگونه بود؟ گفت: آنكه از زندگاني او بر كس بد نرسد.
گفت: دشمن كشته بهتر يا دوست گشته؟ گفت: دشمن را دوست كرده به، اگر دوست توان كردن.
گفت: كينه دل به چه توان نشاندن؟ گفت: بدان كه مرد نگرد و بداند كه او را آنچه بدي كند، سود ندارد.
گفت: پادشاهان را بيشتر چه به كار آيد؟ گفت: دانايي و مردم دوستي.
گفت: چه چيز است از چيزها كه هر كس بر او پادشاست؟ گفت: بر راي و گفتار و كردار خود هر كسي پادشاست.
گفت: بهترين چيزي كه سزد آنرا فرو خوردن چيست؟ گفت: خشم خويش.
گفت: چرا هر چه آموزيم به آموختن حريص تر شويم؟ گفت: از بهر آنكه در آموختن همه سود بينيم.
گفت: چگونه است كه دردمندان از پزشكان دارو خواهند اما نادانان دانش نجويند و نخواهند؟ گفت: از بهر آنكه از ناداني دل درد نكند، چنانچه از بيماري تن درد كند.
گفت: چه بايد گفتن؟ گفت: آنچه دل كسي را نرنجاند.گفت: خرد را پيمان چيست؟ گفت: آن چيز كه بدو تمام نرسيدم، پيمان از چه دانم؟
گفت: مردم را به كدام خرد بيشتر ستايش كنند؟ گفت: آن كه جهان را بگذارد و از كينه و امر ناممكن پرهيز كند.
گفت: مردان را به چه بايد ادب كردن؟ گفت: به حاجتي خواستن كه توانايي روا كردن آن را ندارند.
منبع : كتاب همشهري - پندنامه