درباره شاهنامه بسيار نوشته اند و باز هم خواهند نوشت . چون اين كتاب سترگ نامه داد است و با هيچ كتاب ديگر قابل مقايسه نيست.
سخن حكيم توس ابوالقاسم فردوسي ، سخن حق طلبي و آزادگي است . افراسياب را از آن جهت نكوهش ميكند كه بدانديش و سفاك است ، نه به سبب آن كه توراني است ودر همان حال برادر وي را كه صلح خواه و آزاده است ، ستايش ميكند . نمونه ديگر ، داوري فردوسي درباره كاووس شاه سبكسر و بدانديش است كه هيچگاه اور ار نميستايد و پذيراي انديشه هاي او نيست .
شاهنامه نه تاريخ جنگ حوادث و فرمانروايان و نه افسانه و قصه محض است . بلكه سراسر آن بيان جهان بيني انساني و خردمندانه فردوسي است . شاهنامه داستان پيكار پاياپاي نيكي و بدي ، روشنايي و تاريكي ، داد و ستم ! آزادي و بندگي و نبرد ايران و انيران است . سراسر شاهنامه ستايش فضيلت و خرد و ايران و عشق به انسان است ، و بيزاري از بدانديشي و بدكاري و خشم و آز و غرور و ستم و دروغ و زبوني و تسليم و نابخردي و سنگدلي و خونريزي است . شاهكار استاد توس ، داستان نبردهاي بي پايان ايرانيان با بيداد و تباهي ، ناپايدار اهريمن، بيدادگري و خونخواري بيگانه را با مردم ايران ميبينيم .
شاهنامه ، در نگاهي گذرا ، مجموعه اي بي نظير از « اساطير ايراني » ، « حماسه ي پهلواني » ، « روايات تاريخ»، « افسانه » و داستان هاي مستقل بلند و كوتاه حماسي و غنايي و روايي است ، كه با تعادل و توازن بيش از اندازه و دقيق در چارچوب سرگذشت و تاريخ سنتي و داستاني قوم ايراني از آغاز آفرينش تا نبرد بد فرجام قادسيه با بيان شاعرانه و نبوغ آميز و منحصر به فردي ، كه شايستة تخليد و تثبيت چنين سند ملي گرانقدري است ، به رشتة نظم كشيده شده است.
شاهنامه با اين اميد ژرف و ايقان استوار شاعر به كارسترگش حسن ختام ميبايد :
سرآمد كه كنون قصة يزدگرد به ماه سفندارمذ روز ارد
زهجرت سه صدسال و هشتاد وچهار به نام جهان داور كردگار
از اين پس نميرم كه من زنده ام كه تخم سخن را پراكنده ام
هر آن كس كه دارد هش و راي و دين پس از مرگ بر من كند آفرين
فردوسي ، پس از پايان تحرير اول شاهنامه در ٣٨٤ هجري ، دوباره ديگر در كتاب خود تجديد نظر كرد ، تا آنكه در سال 411-415 روان پاكش در خلد برين آرامش جاويدان يافت .
اين اثر نشان دهنده ي وسواس هنري شاعر و وسوسه ي انساني و تعهد ميهني او براي بر جانهادن اثري است كه به لحاظ ادبي بي نظير و به لحاظ مفاهيم انساني آن كم مانند مينمايد . شاهنامه ، از حيث كيمت و كيفيت ، بي شك بزرگ ترين اثر منظوم در گسترة ادبيات فارسي است . در مقام مقايسة شاهنامه با آثار ادبي مشابه آن در ادبيات ديگر ملل نيز ميتوان گفت به لحاظ موضوعي ، تنها ايلياد و اوديسه ، اثر هومر ، شاعر نامدار يونان باستان و كمدي الهي اثر فناپذير دانته و آثار شكسپير را به لحاظ محتواي تراژيك آن ميتوان با اثر ماندني فردوسي مقايسه كرد . با اين همه ، در ميان اقوام و ملل مختلف جهان، كمتر ملتي است كه در تاريخ ملي و كهن قوم خويش چنين روايت مفصلي كه به لحاظ زيباشناسي هنر در مرحلة عالي باشد ، به جا مانده است .
به طوري كه گفته شد ، ايراني با وجود همه ي مصايب ، فجايع و دشواري هايي كه در طول تاريخ بدان ها گرفتار آمده است ، اصول زندگي شرافتمندانه را هرگز رها نكرده و از همة آن تنگناها با افتخار و سربلندي بيرون آمده است. اين معناي اساسي در شاهنامه با رنگ و لحن حماسي به زيبايي تصوير شده است و نه تنها قهرمانان ايراني شاهنامه مانند رستم ، سياووش ، ايرج ، گودرز ، كاوه ، گيوه ، بهرام چوبين ، بهرام گودرز، به صفات متعالي انساني توصيف شده اند ، بلكه حتي پهلوانان و شخصيت هاي جبهه شر و سرزمين دشمن ، يعني كشور توران مانند : پيران ، پيلسم ، هومان و ... نيز با معيارهاي انساني فرودسي يعني « داد » و « مردانگي » و « پاي بند بودن به نام و ننگ » سنجيده و داوري ميشوند. كمتر اثري متعلق به هزار سال پيش را ميتوان سراغ كرد كه معيارهاي شاعر يا نويسندة آن فراتر از نژاد ، مرز و كشور باشد و اخلاق انساني و رادمردي پهلواني محك داوري آدم ها و شخصيت هاي اثر قرار گيرد. اين است كه اگر شاهنامه را زنده كننده ي سنت هاي پهلواني و الگوهاي مردانگي و مليت قوم ايراني به شمار آوريم ، سخني به گزافه نگفته ايم . شاهنامه ، «نامة شاهان» نيست ، بلكه «شاه نامه ها» است.
برگرفته از : دربارگاه فردوسي
نوشته : منوچهر احتشامي