سرور امشاسفندان شاه ورهرام ايزد است
دادخواه دردمندان شاه ورهرام ايزد است
آذر و ارديبهشت و آن سروش پاسبان
تابش آن نور يزدان شاه ورهرام ايزد است
لنگر كشتي و دريا زورق باد مراد
دستگير مستمندان شاه ورهرام ايزد است
كوه و دريا و زمين سوراخهاي پر شكاف
دادرس ازچون و چندان شاهورهرامايزد است
آهن و فولاد و مس را مي كند درياي آب
كارساز پتك سندان شاه ورهرام ايزد است
تيغ و شمشير و كمندو جنگهاي بيكران
قوت بازوي مردان شاه ورهرام ايزد است
گه گلستان گردد و گاهي بسوزد بركنش
رهنماي هوشمندان شاه ورهرام ايزد است
ببر و شير و اژدها و ديو و جادو و پلنگ
برون ايشان و زندان شاه ورهرام ايزد است
باد و طوفان و نهنگ و موج گرداب غضب
آن زمان فرياد مردان شاه ورهرام ايزد است
دزد و گرگ و رهزن و رهدار در راه سفر
ياور خود را يقين دان شاه ورهرام ايزد است
ريشخند كس مكن تا ميتواني در جهان
قاتل آن ريشخندان شاه ورهرام ايزد است
گر به بند دشمني گر به بند اژدها
درگشاي پايبندان شاه ورهرام ايزد است
خاكساري پيشه كن تا همتت گردد بلند
پادشاه ارجمندان شاه ورهرام ايزد است
غم مخور بهرام رندانه آيد بخششت
پادشاه كل رندان شاه ورهرام ايزد است