معرفي كتاب

نام كتاب: نور، آتش، آتشكده در آيين زرتشت

نويسنده: موبد دكتر جهانگير اوشيدري

چاپ: اول

سال انتشار: 1379

ناشر: مؤلف

شمارگان: 2200 نسخه

تعداد رويه: 64

ارزش: 4500 ريال

اين كتاب كه يكي از آخرين يادگارهاي موبد بزرگوار و دانشمند روانشاد دكتر جهانگير اوشيدري است، اگرچه رويه (صفحات) زيادي ندارد، اما بسيار پرنكته و سراسر آموختني است.

نور و آتش پديده‌هاي رازآميزي به شمار مي‌روند كه چرخه حيات بي وجود آنها متصور نيست و نمي‌توان قومي را سراغ كرد كه در مجموعه فرهنگ و باورهاي آييني خود جايگاهي درخور به اين دو موجود گريزان و جنبان نداده‌باشد. كتاب حاضر باورهاي آييني مربوط به نور و آتش نيز تاريخچه آتشكده را از نگاه آيين زرتشت‌، با اشاره‌هايي به نگرش اصحاب عقايد ديگر، برمي‌رسد.

يكي از ويژگي‌هاي كتاب، ديباچه‌اي است كه موبد انديشمند و گرانقدر روانشاد موبد رستم شهزادي بر آن نگاشته‌است. در اين ديباچه كوتاه، اما سراسر پند و آموزه‌هاي سودمند، آمده‌است:

«گفته‌اند فرهنگ و تمدن هر قومي زاييده محيط زندگي و نوع آب و هوا و خوراك و پوشاك آن قوم است. هرگاه محيط زندگي ملتي سرد و يخ‌بندان باشد، خوراك و لباس و آشامشان با قومي كه در محيط گرم و سوزان زندگي مي‌كنند متفاوت بوده و اين اختلاف محيط حتي بر فكر و انديشه و نوع برداشتشان از طبيعت و خدا و دين اثر گذارده‌است.

قوم آرين در ابتدا در جايي بسيار سرد زندگي مي‌كردند كه بنابر نوشته ونديداد ده‌ماه از سال زمين مستور از يخ و برف و فقط دو ماه هواي آن ملايم بوده‌است. در نتيجه نور خورشيد و آتش از عوامل بسيار سودمند و حتي قابل احترام و ستايش تصور مي‌شد، زيرا بدون نور و گرما زندگي برايشان سخت و دشوار بود؛ به‌طوري كه در آن محيط يخ‌بندان و سرد بهشت را جايي تصور مي‌كردند كه حرارت و نور خورشيد و آتش موجود باشد و برعكس دوزخ را جايي مي‌دانستند كه سرد و يخ‌بندان و تاريك باشد. از اين جهت در اوستا بهشت را جايي روشن و گرم و دوزخ را سرد و تاريك مي‌دانستند. همين اختلاف محيط زندگي باعث به وجود آمدن تمدن‌هاي مختلفي شد كه قرن‌ها انسان‌ها بر سر آن با ملل ديگر به جان هم افتند و مردم ديگر را پليد و خدانشناس و كافر به‌خوانند و به‌كوشند تا فرهنگ خود را بر ديگران تحميل كنند، ولو با جنگ و خونريزي باشد.

زماني كه اسكندر مقدوني به ايران حمله كرد ملت ايران داراي تمدني بسيار عالي و دين توحيدي بود، در صورتي‌كه يوناني‌ها هنوز در شرك و بت‌پرستي به سر مي‌بردند. ولي تا آنجايي كه توانستند كوشيدند تا دين و فرهنگ و زبان خود را بر ما تحميل كنند ولي عاقبت چه شد؟ معلوم است كه در پايان، گرچه ما با شمشير سربازان اسكندر مغلوب شديم ولي دشمن خود را با فرهنگ خود شكست داديم و برعكس، دين و فرهنگ و تمدن خود ما به وسيله همان يوناني‌ها در كشور هلن يا يونان آن‌زمان گسترش يافت. با وجود اين همه تاخت و تاز و كشتار و خونريزي باز هم مي‌بينيم كه مردم روزگار از تاريخ درس عبرت نگرفته‌اند و هر ملتي مي‌كوشد تا برتري تمدن و فرهنگ خود را به رخ ديگران كشد و آنان را به پذيرش مسلك و مرام و آيين خود وادارد. اينك كه خوشبختانه موبد دكتر جهانگير اوشيدري مشاور عالي و عضو انجمن موبدان تهران و نويسنده آزموده و باسابقه فرهنگ و تمدن و دين نياكان، در پي بازنمود و شرح ويژگي‌هاي آن برآمده، اميد است دانشمندان فرهنگ و تمدن بين‌المللي به اين نكته توجه بيشتري مبذول دارند و اجازه ندهند اگر موضوعي برخلاف آداب و رسوم ملي و فرهنگ آنان است در معرض بدگويي و اهانت ديگران قرار گيرد، زيرا به قول معروف؛ عقلي است در هر پيرهن مغزيست در هر استخوان

كتاب افزون بر اشاره و ديباچه داراي چند فصل از جمله؛ شرحي درباره نور و فروغ و روشنايي و اخگر فروزان، آتشكده‌هاي پيش از زرتشت، آتشي كه جاويدان بود و نمي‌سوزانيد و نگاه ديگران است.

فصل‌ها هر يك داراي بندهاي گوناگون است كه در آن به مطالب مرتبط با آن فصل پرداخته شده‌است.

در بخشي از فصل «نور و فروغ و روشنايي و اخگر فروزان» آمده‌است:

آتش در اوستا نمودار فروغ خدا است. آتش اشوزرتشت، بيش از همه «مينوي» است. در يسنا (هات 7 بند 11) از پنج‌گونه آتش ياد شده و به هر يك جداگانه درود فرستاده شده‌است.

1-آتش برزي سَوَنگهه=بزرگ سود و آتش بهرام است.

2-آتش وُهُوفريان، آتشي است كه در بدن انساني است (گرما و آتش غريزي)

3-اُروازيشت و آن آتشي است كه در رُستني هاست.

4-آتش برق كه وازيشت است.

5- سِپِنيشتَه و آن آتشي است كه در گرزمان (گرودمان) جاويدان و خانه سرود پرتوافشان است.

اگر زرتشتيان رو به سوي نور دارند و آن را پرستش‌سو مي‌دانند، براي نزديك شدن به اهورامزدا، پروردگار و آفريننده كل است كه خود سرچشمه همه نورها (نورالانوار، شيدان‌شيد) است.

آتشي كه در آتشكده‌ها‌، در مهرها، آدريان‌ها و آتش بهرام‌ها، چه در ايران و چه در هند و پاكستان فروزان است، يادگاري از فرهنگ و تمدن چندين هزارساله است كه نياكان ما، با همه ناملايمات روزگار، آنها را تا به امروز فروزان نگه‌داشته‌اند، براي نمونه آتشي كه در آتش بهرام «اودوادا» در حدود يك‌صد كيلومتري بمبئي روشن است و ايرانشاه ناميده‌مي‌شود، همان آتشي است كه ايرانيان پس از ساسانيان با خود به هندوستان بردند و پس از چند بار جابه‌جايي در «اودوادا» تخت‌نشين كردند.

نگهداري آتش و ايجاد آتشگاه و جايگاه نگهداري آتش يك سنت آريايي است و پيش از اشوزرتشت نيز رايج بوده‌است.

آتشكده‌هاي تهمورس، فريدون، تور، آدُرگشسب و كيخسرو از جمله آتشكده‌هاي پيش از اشوزرتشت به شمار مي‌روند.

نور كه زاييده آتش است‌، نزد همه اقوام گرامي است. در بيشتر كتاب‌هاي آسماني، خدا نور محض، نور حقيقي و يا نورالانوار است. انوار مادي و جهاني، نمونه و مظهري از نور حقيقي است. اين است كه ايرانيان باستان، نور را پرستش سوي خود قرار دادند و رو به نور، نياش اهورامزدا را به جا مي‌آورند، تا به نور حقيقي نزديك‌تر شوند.

قابل توجه اين كه پرستش سوي (قبله) نور است نه آتش! و اين تجلي نوركل است كه دل را گرما و روان را صفا مي‌بخشد.

همه پاك نهادان و يكتا‌پرستان دنيا خداوند را نورالانوار مي‌دانند.

در بخشي از فصل «آتشي كه جاويدان بود و نمي‌سوزانيد» هم شرح بيشتري درباره انواع آتش و آتش زرتشت نوشته شده‌است:

به موجب روايات پهلوي و بندهش، «نور» و «آتش» كه منبع آن است، براي ادامه حيات جهان مادي از عالم مينوي به جهان مادي فرو فرستاده‌شد و حرارت غريزي و آتش درون مردمان، از آن است كه پس از خاموشي پيكر جاندار، به سردي گرايد و حيات قطع شود.

در گاتها در سرود 42 بند 4، اشوزرتشت مي‌فرمايد:

«دهنده آرزوهاي نيك ما، اهورامزدا است، و به وسيله آتش، يعني ذهن روشن و پاك، و اشا، روح نظم و راستي، از وهومن، عقل يا وجدان مي‌يابيم.» يعني به آرزوهاي نيك، به وسيله آتش و نور و آن‌چه كه پيرو آن آيد، خواهيم رسيد.

در نظر بياوريد، عده‌اي نمازگزار كه در آتشكده گرد آمده‌اند تا اعلام وفاداري خود را به دين بهي تكرار و تأييد كنند. آتش و نور تابناك آن، چون قبله‌اي روشن در برابرشان فروزان است. او مظهر سِپنتامينو، صفت آفريدگار است. نمودار روشنايي ازلي و ابدي است كه خداوند براي پيشرفت آفرينش آفريده است. همه باشندگان از روي جان و دل و خرد، خداي دانا را نماز مي گزارند.

به دوران اوستايي برگرديم

«در عصر اوستا، آتش مظهر و نشانه پاكي و طهارت بود و مردم آن‌را گرامي مي‌داشتند. اين يك سنت و رسم و روش قوم آريا بود كه به اجاق خانواده و روشن نگه‌داشتن آن اهميت مي‌دادند و اگر آتش اجاق سرد مي‌شد آن را بدشگون مي‌دانستند، كه بعدها آتشكده‌ها در آن آتش اجاق صنوف و دسته‌هاي گوناگون با هم يك‌جا جمع شده، خود «قبله» و «پرستش سوي» مردم شد و نور فروزان و تابناك آن، خود نموداري از نور كل، يعني خداوند بود.

پنج نوع آتش: در پيش از پنج نوع آتش به كوتاهي ياد شد كه مشروح تر آن چنين است:

نخست- كه عالي‌ترين است بنام سپنيثتَ، آتشي است كه در عرش اعلي در گرزمان يا گرودمان فروزان است كه آتش معنوي و دروني و نور كل است، نه آتش مادي كه با هيزم مي‌سوزد.

دوم- بِرِزي سَوَنگهَه كه به بلند سوت (بزرگ سود) ترجمه شده، و آن آتشي است كه در جمادات، در سنگ و آب نهان است و به اسم عمومي آتش بهرام خوانده شده‌است.

سوم وُهوفريان- آتشي است كه در كالبد انساني وجود دارد و همان حرارت غريزي است و نشان حيات است.

چهارم اُوروازيشت آتشي است كه در رستني‌ها و چوب‌ها موجود‌است و سبب شادابي و بالندگي آنها مي‌شود.

پنجم- وازيشته كه در همه ذرات و رعدوبرق هم وجود دارد و نتيجه دو نيروي همستار يا ضد (هم‌چون مثبت و منفي) است.

اين‌ها، آتش معنوي‌اند كه خداوند در دل آفريدگانش به وديعه سپرده است‌. جا دارد از يك نوع آتش ديگري كه به شكل فّره يا خَوَر ناگويند و به موجب اوستا «فَرَ» موهبتي است اهورايي كه به قلب هركه بتابد بر همگان برتري يابد.

آتش ديگري كه خارج از پنج نوع آتش‌هاي ياد شده‌است، آتش معمولي است كه با چوب و هيزم مي‌سوزد و جز جنبه مادي و فيزيكي جنبه ديگري ندارد، مگر آن‌كه فروغش ما را به فروغ بيكران و جاوداني اهورايي رهنمون شود. بر هر زرتشتي واجب است تا دل خود را به نور انديشه و گفتار و كردارنيك روشن سازد تا با صفت سپنتا‌مينويي بر انگره‌مينو و نيروهاي اهريمني پيروزي يابد.

اين كه اشوزرتشت ما را به توجه به نور و سوي آن توصيه فرموده، براي آن است كه نور سوي و طرف ندارد. ماه و خورشيد را در آسمان نگاه كنيد، نورشان به همه سو پراكنده شده و پرتو افشاني مي‌كند و شمال و جنوب و مغرب و مشرق ندارد و در همه‌جا تابان است و اين گردش افلاك است كه ما صبح خورشيد را در طرف مشرق و نيمروز در بالاي سر و شامگاهان در غرب مي‌بينيم كه مربوط به حركت وضعي زمين در فضا و بدور خود و خورشيد است.

آتش زرتشت

در پيش اشاره‌اي به اين آتش شد. در روايت است كه زرتشت آتشي به همراه داشت كه بي دود بود و كسي را آزار نمي‌داد و برگنبدي نشانده به خودي خود افروخته‌بود و زوال نداشت.

اين نكته اولاً كنايه از آتش حقيقت است كه دين مازديسني باشد، كه ابداً تيرگي و دود و آلايش در آن نيست و براي فروزش آن آلات و ادوات مصنوعي لازم نمي‌آيد و «فروغ بخشي» آن‌را كاري نمي‌باشد. سراسر تابش، حقيقت و نور معرفت است و بر هر فرد زرتشتي و دين‌دار واجب است كه آن آتش را برفراز گنبد قلب خود روشن كند و خويش و بيگانه را به جاده حقيقت شناسي دلالت كند. ثانياً آتش معنوي، همان آتشي است كه ضمير انبياء و پيامبران را چون خود تلطيف و روشن ساخته‌است كه توانسته‌اند دور از غوغاي ماديات پيام‌آور وحي و الهام‌هاي اهورايي باشند. وجود آدمي و موجودات و جمله ‌كائنات هر يك به فراخور خود آتشي دارند كه موجود حيات آن‌ها است و اگر اين آتش در وجود ايشان نباشد مرگ آنها در پيش است. عقل و شورمندي و علاقه، شعور، فهم، فراست و كياست، انديشه، غيرت، هوش و اينها كه وجود و صورت ظاهري ندارند، با آتش درون كار مي‌كنند. اينها قواي لطيفه‌اند. اينها نيروهايي هستند كه بشر را به مقام عالي و مراتب بالا و روحاني مي‌كشانند و رهبري مي‌كنند. به عبارت ديگر، آتش دروني وجود انسان، توليد آتشي ديگر كه همان آتش حقيقت باشد، مي‌كند و سعادت و نيك‌بختي مي‌آورد. بدين‌ترتيب است كه مي‌فرمايد: «مس و وه و پيروزگرباد، دادار اورمزد رايومند و خروهمند و هروسف آگاه

سرانجام معرفي اين كتاب سودمند را با شرح كوتاهي از زندگي‌نامه روانشاد موبد اوشيدري به پايان مي‌بريم كه پشت جلد كتاب را زينت داده‌است.

موبد دكتر جهانگير اوشيدري، مولف اثر حاضر، در سال 1299 در خانواده‌اي كه پشت در پشت موبد بودند زاده شد و تحصيلات خود را تا دريافت دانشنامه دكتراي دامپزشكي ادامه داد. سپس به موازات اشتغال رسمي در نيروي زميني ارتش كه تا زمان بازنشستگي با درجه سرتيپي در سال 1351 ادامه داشت‌، به تحقيق در امور فرهنگي و ديني جامعه زرتشتي سرگرم بود و همچنان در اين زمينه فعال است.

از آثار وي، جز كتاب حاضر و صدها مقاله در زمينه‌هاي ديني و فرهنگي و حرفه‌اي، مي‌توان از كتاب‌هاي دانشنامه مزديسنا، تاريخ زرتشتيان، يادداشت‌هاي ارباب كيخسرو، اسب در فرهنگ ايران‌، تاريخچه دامپزشكي و نتايج هجدهمين كنگره بين‌المللي دامپزشكي (3جلد) نام برد.

نام كتاب: اخلاق در ايران باستان

نگارشگر: دينشاه ايراني

ناشر : سازمان انتشارات فروهر

نوبت چاپ : پنجم

تاريخ چاپ : 1361

شمارگان : 5000

كتاب اخلاق در ايران باستان يكي از كتاب هاي ارزشمندي است كه نزديك به 80 سال پيش نوشته شده و براي نخستين بار در سال 1309 در بندر بمبئي (مومباي فعلي ) به چاپ رسيده است.

اين كتاب داراي يك ديباچه و 9 فصل است كه فصل هاي آن عبارتند از : گات ها و تعليمات اخلاقي آن ، نفوذ تعاليم گات ها در ساير بخش هاي اوستا، نمونه اي از تعليمات اوستا، عقايد مورخين يونان و روم درباره ايرانيان ، ترجمه كتيبه داريوش ، ترجمه قسمتي از كتيبه نقش رستم ، پيمان گواه گيران ،اندرز آدرباد مهراسپند ، اندرز انوشه روان خسرو قبادان

برخي از فصل هاي كتاب خود زير بخش هايي دارند ، از جمله در فصل اول زير بخش هايي نظير مقصود زندگي ، معرفت نفس ، دستور براي دانايان و وهومن به چشم مي خورد.

در فصل دوم نيز مطالب در زير عنوان هايي نظير تعليمات اوستا و تاثيرات آن در روح ايرانيان ، وفا به پيمان و پيمان شكني و داور دادگر گنجانده شده اند.

در فصل بعدي نيز عنوان هايي همچون راستي، پيمان ، ستايش ، فرمانبرداري، سخاوت ، صلح ، كارو كوشش وجود دارد.

در فصل مربوط به اندرز آدرباد مهراسپند هم بيش از 120 اندرز از اين مرد نيك انديش و دينيار چاپ شده است.

روانشاد دينشاه ايراني سيلستر كه در زمان نگارش كتاب رييس انجمن زرتشتيان ايران در بمبئي بوده است، خود در ديباچه كتاب درباره آنچه در كتاب آمده ، چنين نوشته است:

مندرجات اين كتاب مطالب تازه اي نيست ، بلكه همان مطالبي است كه سال ها علماي اروپا آن ها را مورد بحث و تحقيق قرار داده اند. دايره كمال كه اثر فكر نگارنده است،خلاصه و فهرست تعليمات زرتشت است كه در يك نظر خوانندگان را به حقيقت مزديسنا و فلسفه گات ها و امشاسپندان آشنا مي سازد.

اين كتاب مجموعه مختصري است از تعاليم اشوزرتشت و نمونه اي است از اخلاق ايرانيان باستان كه در جزوه انتشارات مزديسنا منتشر مي شود.

باب اول و دوم اين كتاب شرح مختصري است از تعاليم اخلاقي « گات ها » و آثار آن در ساير قطعات اوستا واز براي سهولت خوانندگان توضيحات و يادداشت هاي لازم در پاورقي افزوده شده است.

قطعات برگزيده از گات ها و قطعات ديگر اوستا و ادبيات پهلوي كه باب سوم اين كتاب را تشكيل مي دهد، بهترين شاهد است كه ايين زرتشت داراي بلندترين تعاليم اخلاقي است و ايرانيان قديم داراي دين پاك يكتا پرستي بوده اند.

درباب چهارم اين كتاب بعضي عقايد و آراء مورخين و نويسندگان يونان و روم قديم را راجع به اخلاق ايرانيان باستان گرد آورده ايم. اين قسمت تقريباً ترجمه اي است از كتاب دكتر آدولف راپ (Dr . Adolph Rapp )

روانشاد استاد ابراهيم پورداوود نيز در مقدمه اي كه به نام « آفرين باد » بر كتاب اخلاق در ايران باستان نوشته ،آورده است:

از مطالعه اين كتاب كه مولف دانشمند آن آقاي دينشاه ايراني كه خود پيرو آيين كهن و كاملاً به تعليمات پيغمبر ايران آشنا است از براي هر ايراني نژاد به خوبي ممكن است بداند كه آباء و اجدادش خداي يگانه مي پرستيدند يا به قول مدعيان آتش معبود آنان بوده ، كليه مطالب اين كتاب مستند است به خود اوستا كه در عهد هخامنشيان و اشكانيان و ساسانيان نيز همين مطالب در آن مدون بوده و پس از استيلاي عرب تصرفاتي در كتاب مقدس روي نداده فقط بدبختانه قسمت مهم آن دستبرد تعصب و حوادث روزگار و پيش آمدهاي ناگوار شده است. گذشته از اوستا، كتيبه هاي خطوط ميخي شاهنشاهان هخامنشي كه تا به اندازه اي گوياي اخلاق پاك ايرانيان قديم است گوياي صحت مندرجات اين كتاب است.

چنان كه ملاحظه مي شود، مولف دانشمند تمام وسايل موجود را از براي روشن نمودن مطالب اين كتاب به كار برده و در كمال مهارت در هر مبحثي از براي نمونه به طور اختصار به ذكر يك دو فقره اسناد و شواهد فوق پرداخته است، از مطالعه اين كتاب به خوبي مي توان دريافت كه اصول تعاليم پيغمبر ايران در مدت تقريباً سه هزار سال در كليه كتب ديني زرتشتي تغيير نكرده است. چه همين اصول در گات ها كه سرودهاي مقدس خود موسس دين است و زمان انشاي آن بنا به عقيده اكثر دانشمندان ايران شناس بيش از هزار سال پيش از مسيح است با مندرجات اجزاي ديگراوستا كه چند قرن پس از عهد حضرت زرتشت نوشته شده و با مندرجات كليه كتب پهلوي و پازند كه در قرون وسطي تاليف شده و با مندرجات كتب روايات كه در قرن هجدهم ميلادي تدوين آن ها به زبان فارسي انجام يافته، مطابق است.

خواندن اين نامه با اين همه اسناد قديم و معتبر، اشتباه هزار ساله را از مارفع كرده ، نمودار اخلاق پاك نياكان پارسا و نامدار ما و گواه آيين نيك مزديسنا است.

چكيده اي از زندگي نامه نويسنده :

دينشاه ايراني ، در روز فروردين و ماه آبان ، به سال 1250 يزد گردي برابر با چهارم نوامبر 1881 در بمبئي زاده شد. به سال 1273 يزدگردي از دانشگاه بمبئي در رشته حقوق فارغ التحصيل گشت و پس از اندك مدتي در شمار يكي از وكلاي برجسته و مورد اعتماد و نامي و مشهور در آمد.

نام خانوادگي دينشاه «آقا» بود. اما به موجب عشق و دلبستگي شورانگيزي كه نسبت به ميهن خود داشت ، نام خانوادگيش را به « ايراني » برگردانده و به دينشاه ايراني مشهور گشت.

به سال 1287 يزدگردي عده اي از زرتشتيان ايراني در بمبئي به انديشه بنياد گزاري انجمني افتادند و از دينشاه ايراني خواهش كردند در اين مهم ياريشان كند. دينشاه از چنين پيشنهادي كه نهايت آرزويش بود بسيار شادمان شد و (انجمن زرتشتيان ايراني بمبئي ) را با شالوده اي استوار پي ريزي كرد و خود تا پايان زندگي هم چنان رياست اين انجمن را به عهده داشت . اين انجمن منشاء خدمت هايي گرانبها و پرارزش در زمينه هاي گوناگون براي زرتشتيان ايران شد كه مشهور همگان است.

دينشاه علاوه بر همه فعاليت هايي كه در كار وكالت و ساير كارها شخصي و فعاليت هاي اجتماعي داشت، از كارهاي ادبي نيز غفلت نمي كرد.

زبان فارسي را خوب فرا گرفته بود و به ادبيات قديم و جديد فارسي عشق مي ورزيد. كارهاي ادبي و تحقيقي وي به دو دسته و گروه تقسيم مي شود. نخست صرفاً كارهاي ادبي وي است و منتخبي از اشعار حافظ و سعدي را مقدمه و توضيحات براي دانشگاه بمبئي به انگليسي ترجمه كرد. مجموعه اشعار شادروان پورداوود را نيز به انگليسي برگرداند. كليله ودمنه ابوالمعالي نصرالله منشي را با مقدمه و توضيحات و حواشي سودمند به انگليسي ترجمه كرد. از كارهاي ديگر ترجمه وي ، برگرداندن ديوان عارف قزويني شاعر نامدار و ميهن پرست به انگليسي است.

دينشاه ايراني به ادبيات كلاسيك فارسي تسلط و احاطه داشت. به همين جهت دست به كارسترگي زد كه ترجمه ومقدمه وسيع و واژه نامه و شروح ديوان حافظ بود به زبان انگليسي ، اما با كمال تاسف مرگ نابهنگام اين پارسي ايران پرست و مردم دوست و دانشمند، موجب وقفه در اين كار شد.

دسته دوم كارهاي وي ، فعاليت هايي است در رشته چاپ مجموعه آثار فرهنگ مزديسنا، كوششي گسترده و كارساز را شروع كرد و سرمايه چاپ را فراهم ساخت و مجموعه اوستا كه به وسيله استاد پورداوود ترجمه و شرح و تفسير شد، حاصل اين كوشش است. خودبرگزيده اي از گات ها را به شعر انگليسي ترجمه كرد و اين كتاب تحت عنوان « سرودهاي ايزدي زرتشت Divine Song Of Zarathushtra   كه با مقدمه بسيار جالب آن ، مورد توجه قرار گرفت و به زودي به زبان هاي اروپايي ديگر ترجمه گشت.

در اين زمينه اخير ، براي شناخت فلسفه و اخلاق و آيين زرتشتي ، دو كتاب به زبان فارسي تاليف و منتشر كرد، بانام هاي : اخلاق ايران باستان و فلسفه ايران باستان بيشترين هدف وي در اين اقدام ، آن بود كه در ايران به ويژه در هند فارسي زبانان براي مطالعه آيين و فرهنگ مزدايي ، كتاب هايي فرادست داشته باشند.

يكي ديگر از آثار پرارزش اين پارسي پرجنب و جوش و كوشا،‌ كتاب « سخنوران دوران پهلوي » است. در اين مجموعه با ارزش كه به سال 1313 شمسي برابر با 1933 ميلادي به چاپ رسيد، شرح حال و منتخب آثار در حدود يك سد شاعر معاصر زمان خود را گرد آورده و ترجمه انگليسي برگزيده سروده هاي اين شاعران را نيز در برابر اشعار فارسي شان قرار داد . اين اقدام و كار وي ، علاقه شديد و شور فراوان و احاطه اش را بر ادبيات معاصر نشان مي دهد . علاوه بر اين كتاب ها ، رسالات و مقالات بسياري كه اغلب به انگليسي هستند، در موضوعات فرهنگي ، ديني ، اجتماعي و اقتصادي از وي در مطبوعات هند به چاپ رسيده است.