میرزا برزو ؛ آموزگار نمونه

         

یادگرفتن و یاد دادن، آموختن و آموزاندن یکی از بایسته‌های اشوزرتشت است و زرتشتیان نیز در هر جای جهان که باشند، به این موضوع توجه جدی دارند. همچنین انجام کارها به بهترین شکل و داشتن کردارنیک در هر وظیفه‌ای که اجرای آن را عهده‌دار می‌شویم نیز از بایسته‌های این وخشور است که زرتشتیان تلاش می‌کنند تا آن را بدیده گیرند و از نظر دور ندارند.

روانشاد «میرزا برزو آمیغی» که از آموزگاران بنام زرتشتی است، یکی از نمونه‌هایی است که هر دو ویژگی یاد شده را با هم داشته‌است و به این سبب هنوز نیز از او به عنوان نمادی از یک آموزگار دلسوز به نیکی یاد می‌شود. آنچه در پی می‌آید مطلبی درباره زنده‌یاد برزو آمیغی است که در «مهنامه زرتشتیان تیرماه 1354» و با نام «مرد افسانه‌ای کرمان» چاپ شده‌است:

نام برزو آمیغی در شهر کرمان در هاله‌ای از افسانه فرو رفته‌است با هرکس که از برزو سخن بگویی یک دنیا خاطره از این رادمرد فرهنگدوست به خاطر خواهدآورد مردی که یک تنه برای فرهنگ شهر خویش تلاش کرد و رنج برد. شهری که زیاد هم با او مهربان نبود.

تلاش‌های فزون از نیم‌سده مردی که شورمندانه به آموزش و پرورش زرتشتیان کرمان مهر می‌ورزید پایان پذیرفت، ولی برای همیشه در تاریخ فرهنگ زرتشتیان یادگار خواهد ماند.

مقارن 79 سال پیش «1271 خورشیدی» در کرمان چشم به دنیا گشود و برزو نام گذارده‌شده که بعدها به «نایب برزو» و پس از وارد شدن در خدمات فرهنگی «میرزا برزو» لقب گرفت و این لقب را تا آخر عمر داشت.

پدرش بنام مرزبان بود همین‌طور که پسر دارای عنوان میرزا شد پدر هم به مرزبان‌قلی مشهور بود.

پدر و پسر هر دو دارای جذبه ویژه‌ای بودند که در پیشبرد انضباط کارشان بی‌نهایت موثر بود.

تحصیلات اولیه را در مدرسه زرتشتیان آن زمان در محله شهر کرمان که ابتدا به مدیریت روانشاد ارباب کیخسرو هورمزدی اداره می‌شد به پایان رسانید. لازم به توضیح است که در آن موقع مدرسه سه کلاس داشت فارسی، اوستا، علمی. آقای آمیغی قسمت علمی را به پایان رسانید و برابر رسم متداول آن روز در خدمات بازرگانی نزد بازرگانان روز به کار مشغول شد و تقریباً تا سال 1285 خورشیدی در کرمان بود در این موقع به همراهی خانواده از راه بندرعباس عازم بمبئی شد که در آن‌جا با رنج بسیار ضمن کار به فرا گفتن زبان انگلیسی پرداخت تا آن‌جایی که اطلاع در دست است بعداً در بندرگاه بمبئی شغل آبرومندی داشت که به علت چشم درد شدید ناچار به ترک کار جدید شد و شغل دیگری برای خود تهیه دید.

با شروع جنگ بین‌الملل اول به کرمان بازگشت و چون انگلیسی می‌دانست، در پلیس جنوب(اس‌پی‌آر) با درجه ستوانی به ریاست انبارها و رژیمان 6 پیاده نظام پلیس جنوب کرمان به کار مشغول شد و خدماتش در آن‌جا چنان خوب بود که تقدیر‌نامه‌هایی از فرمانده خود گرفت و به نایب برزو مشهور شد. بعداً در مدرسه زرتشتیان به تدریس زبان انگلیسی پرداخت و سپس به مدیریت مدرسه زرتشتیان برگزیده‌شد و اغلب عضویت انجمن زرتشتیان کرمان را نیز بر عهده داشتند. از خصوصیات این مرد این بود که به قدری شیفته خدمات فرهنگی به شهر و دیار خود بود که در مقابل پیشنهادهای دیگران که می‌خواستند او را با حقوق بیشتر استخدام کنند، باز هم به همان حقوق کم اکتفا کرد و به خدمات فرهنگی ادامه داد.

خدمت او طوری بود که همیشه همه مردم از او رضایت کامل داشتند و شیفته طرز اداره و انضباط مدرسه بودند.

فرمانده لشکر وقت کرمان که شهرت مدرسه آمیرزا برزو و مدیریت او را شنیده‌بود، فرزندش را به مدرسه وی فرستاد و او روزی مرتکب خطایی شد. میرزا به او تذکر لازم را داد و گفت چون آشنا به انضباط این مدرسه نیستی امروز فقط به تذکر اکتفا می‌کنم و اگر این عمل تکرار شود، بدان که به سختی تنبیه خواهی شد.

در روزهای بعد فرزند امیرزاده همچنان به شکستن مقررات ادامه می‌دهد و برزو او را به شدت تنبیه می‌کند و فرمانده به او مراجعه کرده و بعداً از او تقدیر می‌کند و پانصد تومان نیز به او پاداش می‌دهد که برزو آن را به انجمن می‌بخشد.

برزو در کارهای فرهنگی به شدت تعصب داشت خود مشوق ورزش بود و فوتبال مدرسه را اداره می‌کرد. جشن‌های نوروزی که همواره با نمایش‌های ورزشی همراه بود، معرف کارهای فرهنگی‌اش به شمار می‌رفت. گردش‌های دسته‌جمعی شاگردان در بعضی ایام هفته در اطراف شهر نیز روحیه عجیبی به شاگردان می‌داد. جذبه او آن‌چنان بود که وقتی از پشت راهرو نزدیک کلاس‌ها می‌گذشت، با صدای سرفه‌اش نه تنها شاگردان بلکه معلمان هم دست و پای خود را جمع می‌کردند و شاید نیمی از جذبه را از خوی سربازی ابتدایی و بقیه را از پدر به ارث برده‌بود. تنبیهات و تشویقات او همواره طوری بود که هنوز از خاطره‌ها نرفته‌است و این نکته قابل توجه است که علاوه بر زرتشتیان کرمان مسلمانان نیز علاقه زیادی داشتند که فرزندانشان در مدرسه میرزا برزو تحصیل کنند.